سلام.
امروز از کنار یک صندوق پستی می گذشتم . دختری هفده ساله نامه ای را در صندوق پستی می انداخت . دختر لبانش را به پاکت نامه نزدیک کرد و چیزی در گوش نامه زمزمه کرد و بوسه ای به آن زد و آنرا در صندوق انداخت ...
اشک از چشمانم جاری شد ... آخر چرا بوسه های عاشقان همیشه بیراهه می روند . چرا باید بوسه هایمان را به کاغذهای نامه یا به شیشه قابها یا به پلاستیک آلبومها بزنیم ؟
کیفم را باز کردم . نامه آخرم را که از شر پاره شدن در امان مانده بود بیرون آوردم . آنرا به لبانم نزدیک کردم چیزی در گوش نامه زمزمه کردم بوسه ای به گوشه آن زدم و ..
آنرا پاره کردم !
نویسنده احسان پرسا ساعت 10:25 صبح روز شنبه 83 اسفند 15